1 2 3 4 5 6 7 8 9

 

 

طهارت صورت و سيرت در آستانه عمليات

همه توجه بچه ها در فواصل بين عمليات اين بود كه با مواظبت از قول و فعل و حال خود، مقدمات آن سفر روحاني و عروج رباني را فراهم كنند و وقتي به ديدار دوست مي شتابند ، قابل قبول حضرتش باشند . براي رسيدن به اين مقصد و مقصود ، تمام موارد مستحب و مكروه را نيز رعايت مي كردند . در خط مقدم بدون وضو تردد نمي كردند . برنامه خودسازي داشتند و محاسبه و مراقبه ؛ بچه هايي كه مهياتر بودند و بر عام و خاص معلوم و مسلم بود كه رفتني هستند . شايد بشود گفت هميشه و بدون استثنا بيشترين شهدا و مجروحين از همين افراد خود ساخته و پرداخته بودند . معقول و ممكن نبود كه «تصادفاً » كسي شهيد بشود. بر اثر همين تجربه مكرر بود كه وقتي آتش سنگين مي شد بچه ها به شوخي به هم مي گفتند : «غيبت كن ، دروغ بگو ، تهمت بزن!» و منظورشان اين بود كه با چنين شرايطي خدا كسي را به حضور نمي پذيرد و به قول حافظ :

«بس نكته غير حسن ببايد كه تا كسي 

مقبول طبع مردم صاحبنظر شود»

به همين جهت وقتي بنا به هر دليل ، مدتي عمليات به تعويق مي افتاد، بچه ها دسته اي يا گروهاني سر به بيابان مي گذاشتند و با هم ناله و استغاثه مي كردند و مي گفتند : بچه ها ببينيد چه كرده ايم كه خدا اين نعمت را از ما سلب كرده است .

 

تلگراف و تلفن

برگه هاي تلگراف صلواتي خيلي مشتري داشت. اين برگه ها كه قبل از عمليات و حتي روز عمليات در خط مقدم هم پخش مي شد ، كمتر از امداد غيبي نبود. هم بچه ها راضي بودند كه به اندازه بيست كلمه مي توانند به خانواده هايشان اعلان وضعيت بكنند ، هم مسئولان ؛ چون با اين كار جلو سوء استفاده دشمن از جهت اطلاعاتي گرفته مي شد. جالب آنكه بچه ها در آن لحظات مرگ و زندگي ، بيش از سعي در رساندن پيام سلامتي خود به خانواده ، متوجه امام و انقلاب و اسلام بودند ؛ در نتيجه اين تلگرافهاي شخصي تبديل به كلمات قصاري مي شد كه شعار اول و آخر و خلوت و جلوت همه سابقون و مقربون بود. عباراتي نظير : «به اميد ظهور آقا امام زمان (عج) » ، «براي سلامتي رزمندگان اسلام صلوات» ، «به اميد پيروزي نهايي اسلام» ، «به اميد زيارت كربلا» ، جنگ ـ جنگ تا پيروزي» ، «و قاتلوهم حتي لاتكون فتنه» و شعار جاودانه «خدايا خداي تا انقلاب مهدي خميني را نگهدار» . مكالمات تلفني بچه ها با همه سادگي و خلوص و بعضاً نا آشنايي با تشكيلات پيچيده جاسوسي دشمن و مراقبتهاي ويژه زمان جنگ، بيشتر به نفع جبهه حق تمام مي شد؛ چرا كه اگر همه اين مكالمات هم ضبط مي شد و دشمن مي توانست يكپارچه گوش بشود، چيزي جز اين عبارات كه جزو عادت و طبيعت بچه ها بود نمي شنيد . بچه هايي كه وقتي خانواده ها سؤال مي كردند : «كي بر مي گردي و كي مي آيي؟» مي گفتند : «وقتي مرا بياورند » ـ يعني خودم با پاي خودم هرگز نخواهم آمد و پشت به دشمن نخواهم كرد ـ و اگر مي پرسيدند كه تا چه وقت در جبهه مي ماني ، جواب مي شنيدند : «تا انقلاب مهدي »، «تا شهادت »، «تا فتح كربلا» ، در پاره اي از مواقع با كمال تعجب مي شنيدند كه مادري به فرزندش التماس دعا مي گويد و از او طلب شفاعت مي كند . بندرت كسي پشت تلفن خصوصاً تلفنهاي داخل جبهه ـ بي سيم و با سيم ـ از كلمه «الو» استفاده مي كرد ؛ «يا الله» و «يا حسين » تكيه كلام همه بچه ها بود در شروع مكالمه و گفتگوي تلفني.

 

وضو ساختن

تأسي بچه ها به سنتهاي رايج عهد حضرت رسول(ص) و ائمه معصومين (ع) و تازه و تجديد كردن آن آداب و خود را در زمره اصحاب و انصار و شيعيان ايشان قرار دادن، گرايشي است كه در جاي جاي آداب و رسوم جبهه به چشم مي خورد؛ مثل: «خواندن صيغه اخوت و بستن عهد برادري» وبرداشتن همه حقوق اخوت از دوش هم جز حق شفاعت چنانكه در عيد غدير خم ، حضرت رسول (ص) اصحاب خود را به آن امر كردند و اصحاب دو تا دوتا ، دست راست خود را در دست راست برادر مومن خود نهادند و صيغه : واخيتك في الله و صافيتك في الله و الي آخر را خواندند.

«اعلام وقت نماز» يعني اذان و بانگ برآوردن و گفتن الله اكبر و تا لا اله الا الله كه سنت است. به محض داخل شدن وقت ، ـ چنانكه در صدر اسلام بوده و هنوز هم در بعضي جاها معمول است ـ هر كس هر كجا بود شروع مي كرد به اذان گفتن ؛ چه در عقبه چه در خط مقدم و زير آتش ؛ چه در حسينيه و همه با هم و چه جدا جدا و هر كس در سنگر و محل خودش ؛ چه وقتي كه به ستون يك به سمت دشمن مي رفتند و بناچار در دلشان مي خواندند و چه در وسايط نقليه و موقع جا به جايي.

معمولاً هيچ كس به اذان گفتن ديگري اكتفا نمي كرد و هر كس سعي مي كرد در احياي اين سنت كه امير مؤمنان علي (ع) در دوره حكومت خود آن را ترك نكرد و اين روزها مورد بي مهري قرار گرفته ، پيشقدم باشد.

«مهر درست كردن با تربت شهدا به تبع مهر ساختن با تربت سيد الشهداء» ؛ «روزه سكوت گرفتن » به تبع حضرت زكريا كه حق تعالي به عنوان بشارت و اطمينان قلب بر عطاي فرزند ، او را به مدت سه روز امر به صحبت نكردن با مردم و سكوت كرد ؛ «در قبر پيش ساخته رفتن و استغاثه كردن » ؛ «پذيرايي صلواتي» ؛ لباس وصله دار پوشيدن در مواقع اضطرار » و ابايي نداشتن مثل حضرت امير(ع) ؛ نوشتن نسخه هاي دارو با سر كليشه «يا من اسمه دواء » و «هو الشافي» و امضاي «ان شاء الله » كه بعد از توصيه به دارو مي نوشتند، يعني درمان قطعي مشروط به خواست خدا و قضا و قدر اوست؛ چنانكه در نسخه هاي باقيمانده از علماي اسلامي مثل زكرياي رازي رعايت اين آداب را مي بينيم.

«زندگي ساده فرماندهان » و «لباس بي آرم و نشان » و «اخلاق خادمي»‌ و «مثل همه ، خودكار خود را انجام دادن» همه و همه تابعي از اصول حاكم بر فرماندهي پيامبر عظيم الشأن و رهبري ائمه عليهم السلام است؛ كه مثل بندگان مي نشستند ، غذا مي خوردند ، لباس مي پوشيدند ، راه مي رفتند ، با مردم معاشرت مي كردند ، حرف مي زدند و كسي نمي توانست در نظر اول آنها را در ميان مردم بشناسد.

نحوه برخورد و مداراي با دشمن ؛ «از آب و غذاي خود به اسير دادن» ، «در حال آب خوردن و از پشت سر او را نزدن » چنانچه  حضرت امير با قاتل خود پسر مرادي تا وقتي زنده بود مدارا كرد و در آستانه شهادت هم امر به قصاص عادلانه فرمود.

«تشكيل جمع و جمعيتي به عنوان انصار المجاهدين كه به به امور رزمندگان در خلال دفاع مقدس مي رسيدند » ؛ مثل جمع آوري زراعت و اداي دين و عيادت از بيماران و بستگانشان به تبع مردم مدينه ـ انصار ـ كه به كمك مهاجرين و مجاهدين شتافتند و به تعبير قرآن ـ «يوثرون علي انفسهم و لو كان بهم خصاصه» از آنچه خود، مستحق آن بودند نسبت به مهاجرين دريغ نورزيدند ـ و آداب و سنن ديگري كه تأثير آن در رفتار اجتماعي رزمندگان در جبهه محسوس بود.