1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 |
بي نيازي از غير بندرت اتفاق مي افتاد كه كسي از عزيزترين برادران خود در خواست كاري يا چيزي كند. همه مقيد بودند خصوصاً كارهاي شخصيشان را خودشان انجام دهند؛ حتي اگر ديگران براي انجام آن كار داوطلب بودند يا راحت تر از خود او انجام مي دادند. بارها ديده مي شد شخص براي انجام يك كار معمولي ، مثلاً برداشتن يك ليوان آب يا يك وسيله در سنگر يا چادر ، از جايش بلند مي شد و از اين طرف به آن طرف مي رفت و ديگري را كه نزديك آن نشسته بود زحمت نمي داد. واقعاً سعي مي كردند مثل پيامبر كه توصيه مي فرمايند ، حتي يك مسواك را از ديگران نخواهيم ، عمل كنند . پيامبري كه آن همه فدايي و ملازم داشتند اما مقيد بودند كه زانوي شترشان را خود ببندند.
اندازه داشتن اندازه نگه داشتن در خوردن غذا ، در خوابيدن و استراحت كردن ، در حرف زدن و شوخي كردن و ساير امور از مسايلي بود كه بچه ها به آن توجه داشتند و با شوخي و جديت و عهد و پيمان با خود و دوستان و حق تعالي ، دائم سعي مي كردند آدم متوازن و متعادلي باشند.
بهداشت روان دو چندان كه بچه ها به كار تن و مواظبت آن اشتغال داشتند، نگران روان و جان خود بودند و بيش از آنكه به اصلاح ظواهر مي رسيدند ، در تدارك باطن و مراقبت دائمي از حقيقت خود بودند و متوجه كمينهاي بي شكل و بي رنگ و تخريبهاي بي صدا و مفاسد نامرئي . براي بهداشت رواني خود و ديگران بچه ها چنين چاره انديشي مي كردند : اگر در سخني و كلامي احتمال غيبت مي دادند و بويي از لغو به مشامشان مي رسيد ، غالباً با فرستادن صلواتهاي مكرر و تبسم كنان همه را دعوت به ترك موضوع نموده ؛ دوستان هم به خوبي و خوشي استقبال مي كردند. از فكر كردن به امور پشت جبهه خصوصاً قضايايي مثل ازدواج و لوازم و مقدمات آن بشدت گريزان بودند و اگر هم حرفي به ميان مي آمد در لفافه بود و بچه ها واقعاً مأخوذ به حيا بودند. عموماً كمتر دنبال اين حرفها مي رفتند يا پي آن را مي گرفتند و جداً از بحثهايي كه بوي بي بند و باري مي داد فراري بودند . بچه ها خصوصاً قديميترها سر تا پا فضيلت و كرامت بودند و در آستين هر كدامشان يد بيضايي بود. با اين همه اگر در گفت و شنودهاي خود ذره اي احتمال اظهار فضل مي دادند، زود موضوع را عوض مي كردند و حرف را رها. سنت ديگري كه بچه ها داشتند اين بود كه بندرت به خشم مي آمدند و مثل اينكه صبر و متانت در آنها ذاتي بود. وقتي كسي سعي مي كرد خواسته و ناخواسته به نحوي دلخورشان نمايد، همه كوشش خود را مي كردند كه او را دوست بدارند و با محبت ، بر هواي نفس خود غلبه كنند؛ امري كه تنها در ميان خانواده و از پدر و مادر نسبت به فرزندان سر مي زند. حمل بر صحت كردن مسايل مشكوك و مبهم و افشاي حسنات و صفات پسنديده دوستان و انكار و اخفاي بعضي كاستيهاي آنان جزو آداب اوليه دوستي در جبهه بود؛ همچنين روي خوش داشتن با آشنا و غريب و پرهيز از ترشرويي و عبوست، يا مقدم داشتن ديگران بر خود در شرايطي كه عده اي بايد در مقر بمانند و راه را براي عمليات رفتن ايشان باز كردن و خود با همه تلخي پشت خط ماندن ؛ درست مثل اينكه كسي نوبت ملاقات خصوصي خود را با آن امام عشق به كسي مي داد و خود بار فراق را بر دوش مي كشيد. عذر خواستن و عذر پذيرفتن هم براي جلب رضايت دوستاني كه در صف منتظران شهادت بودند ، امري عادي و معمولي بود. جايي كه هر لحظه ممكن بود «هماي سعادت» شهادت بر سر عزيزي بنشيند و او را با خود به پيشگاه دوست ببرد. |