|
||||||||
محض ريا ـ حديث نفس و تعريف از خود. وقتي كسي مي خواست واقعه اي را بيان كند كه به نحوي خودش هم در آن شركت داشته براي اينكه بگويد مطمئن نيستم در شرح واقعه و بسا كه بوي ريا بدهد خودستايي نشود مي گفت: محض ريا عرض شد. «جهت اطلاع» نيز مي گفتند. |
||||||||
محل ريا ـ محل اصابت تير و تركش در بدن. جايي كه ممكن بود از ان جهت كه در معرض ديد است يا در مواقعي مثل استحمام ، خود به خود نمايان شود، عمل بوي ريا بدهد. و اين نهايت وسواس بود كه براي رعايت هر چه بيشتر اخلاص در رفتار ، به كاري رفت و از آن شوخي ها بود كه نيمش جدي بود. |
||||||||
مشهد ـ جبهه. محل شهادت، خط مقدم و خط آتش . تعبيري است در مقابل خط دوم كه به آن «قم» مي گفتند . «قم» به اوضاع قبل از عمليات هم اطلاق مي شد. |
||||||||
مصيبت و مكافات ـ دو نفر دوست و رفيق شلوغ و پر هياهو . دو تا دوست آتش، بلا و بهم ريز. كساني كه كارشان شكستن سكوت و سر به سر بقيه گذاشتن بود، البته به طمع ايجاد شادماني و ادخال سرور در قلب آنان. وقتي اين دو با هم به جمعي وارد مي شدند در مثل اهل آن سنگر و چادر با هم مي گفتند : خدا به داد برسد، دوباره مصيبت و مكافات آمدند. |
||||||||
موتور پياده كردن ـ تركش به شكم خوردن و دل و روده بيرون آمدن . مي گفتند: موتورش را پياده كردند ، يعني دل و روده اش را بر اثر تركش بيرون آوردند . |
||||||||
نداركات ـ تداركات. واحدي كه وظيفه تأمين مايحتاج ضروري رزمندگان را بعهده داشت و از آن جهت كه همواره با كمبود و كاستيهايي رو به رو بود، بنحوي كه تكيه كلامشان نداريم ، نيست بود به آنها مي گفتند. |
||||||||
نصر من الله ـ خسته نباشي. به جاي كلمه خدا قوت گفته مي شد و نوعي ياد آوري و تذكر معنوي بود؛ كنايه از اينكه كار براي خدا خستگي ندارد. همچنين اين عبارت را در پاسخ «خسته نباشيد» دوستان و يا مربي موقع آموزش مي گفتند. |
||||||||
نفربر زرهي ـ پوتين . پوتين سربازي. |
||||||||
نيروي آزاد ـ نيرويي كه بنا به هر دليلي در مراسم صبحگاه ، راهپيمايي و اجتماعات گردان شركت نمي كرد ، به اصطلاح «از هفت دولت آزاد بود». |
||||||||
نمره كفش بودن ـ ارادت خاص داشتن نسبت به كسي . |
||||||||
واحد اتل متل ـ واحد اطلاعات ، عمليات . وقتي كسي از نيروهاي اطلاعات عملياتي سؤالي مي كرد كه كجا خدمت مي كني بعضي به شوخي و براي رد گم كردن مي گفتند: واحد اتل متل! |
||||||||
«و ما رميت» ـ تير و گلوله است كه خدا پرتاب مي كند. غالباً به تيري كه به هدف اصابت مي كرد مي گفتند ، كنايه از اينكه اگر توفيقي حاصل شد از خداست و به اين ترتيب هم غرور پيروزي را از نيروه مي گرفت در مثل مي گفتند : از آن «و ما رميت » يها بود كه اشاره داشت به اينكه : قطره درياست اگر با درياست / ورنه او قطره و دريا درياست. |
||||||||
هيكل عقيدتي ـ كسي كه داراي هيكل نحيف و لاغر و چشمهاي گود افتاده بود. آنچنان بود كه در صفات مؤمن گفته اند ، يعني عقيده و ايمان او در حد مؤمنين واقعي است و همواره در خوف و خشيت است در مقابل ذات حق تعالي . هيكلي كه بسيار عبادت كرده است. |
||||||||
يا حسين ـ من تشنه ام ، به من آب بدهيد. «به ياد لب تشنه ات يا حسين» و «خوشا به حال ماهي كه داخل آب است». |
||||||||
يا مهدي ـ بزنم؟ مواضع دشمن را زير آتش سلاح خود بگيرم؟ و در پاسخ مخاطب مي گفت «ادركني» ، يعني بزن. اين تعبير به عنوان رمز در مكالمه و براي پرداخت و دريافت آتش استفاده مي شد. |
||||||||
يخ آوردن ـ گرم شدن چانه بر اثر پر حرفي. وقتي كسي حسابي مشغول حرف زدن و ابراز احساسات بود و به اصطلاح براي بقيه معركه گرفته بود يكي از بچه ها كه با او شوخي هم داشت رو به ديگري مي كرد و مي گفت: يخ بيار. كنايه از اينكه چانه اش گرم شده است ، يخ بياور تا آن را سرد كنيم! |