|
||||||||
روحيه داشتن ـ اشتها ؛ به شوخي وقتي مي خواستند بگويند كسي غذايش خوب است يا خوش اشتهاست مي گفتند: آدم با روحيه اي است! يا: ما بايد از او روحيه بگيريم. |
||||||||
روح بخش ـ رزمندگان پيرمرد و پا به سن. كساني كه انتظار حضور در جبهه از آنها نمي رفت، به خاطر ضعف قوا و عوارض طول عمر ، اما مي آمدند و موجب دلگرم و تقويت روحيه كوچكترها مي شدند. |
||||||||
ستاد تهيه و توزيع ويروس ـ شخص سرما خورده و مبتلا به ويروس سرما خوردگي . |
||||||||
سرباز بودن ـ سرباز امام زمان عليه السلام بودن. سرباز وظيفه و مأمور به خدمت بودن. وقتي كسي نمي خواست ديگران بدانند او در جبهه است ـ چه به اعتبار ريا شدن و چه از حيث اطلاعاتي و امنيتي ـ اگر از او سؤال مي شد كه هستي و كجا هستي براي اينكه هم «دروغ مصلحت آميز» نگفته باشد هم «راست فتنه انگيز» به اصطلاح «توريه» مي كرد. يعني سخن قابل تأويل مي گفت ، به اين محمل پناه مي برد. «از واحد آمده ام» به جاي گفتن از واحد اطلاعات عمليات ، و «از واحد تخريب آمده ام» نيز هر دو به همين منظور استفاده مي شد. |
||||||||
سقاـ راننده تانكر . كسي كه كار آب رساني به رزمندگان را در طول جبهه به عهده داشت. |
||||||||
سقاـ آب آور. بيشتر به راننده هاي تانكر آب اطلاق مي شد. |
||||||||
سكه رايج بلاد اسلامي ـ صلوات بر محمد (ص) و آل محمد(ص). چيزي كه همه سرمايه و رأس المال بچه ها بود براي داد ستد در جبهه. براي غذا ، دوا، استحمام ، آرايش و … |
||||||||
سنگر سازان بي سنگر ـ جهادگران مقاوم و مظلوم جهاد سازندگي . كساني كه دايم براي ديگران سرپناه و استحكامات مي زدند و خودشان بيش از همه در معرض خطر بودند. بخصوص رانندگان لودر و بولدوزر و وسايل سنگين راه سازي . |
||||||||
سوپر اتاندارد ـ قاطر. چهار پاياني كه بيشتر در جبهه هاي غرب از آنها استفاده مي شد به خاطر صعب العبور بودن راهها . اين عبارات هم دشمن را تحقير مي كرد، با تشبيه سوپر اتاندارد او به الاغ و قاطر و هم از وضع غير قابل مقايسه تجهيزات نيروهاي ما در مقابله با دشمن حكايت مي كرد. |
||||||||
سيم خاردار پشت و رو نداشتن ـ ما قابل اين حرفها نيستيم. نوعي خودشكني و تحقير خود بود و به جاي «گل كه پشت و رو نداره» در پشت جبهه به كار مي رفت. آن در نهايت لطافت و اين در غايت خشونت . و نوعي تواضع و دوري از تكبر بود. |
||||||||
سر بزنگاه ـ خمپاره 60 ، خمپاره اي كه درست بموقع خودش را سر قرار ! مي رساند ، درست سر بزنگاه و موقع مناسب ، يقه آدم را مي گرفت و مي برد و با هيچ كس هماهنگ نمي كرد! |
||||||||
شخصيت برجسته ـ كسي كه شكمش بزرگ و چاق بود. به اصطلاح شكم آورده بود ، به طعنه و كنايه ، به چنين اشخاصي ، شخصيت برجسته ! مي گفتند. و به اين وسيله آنها را با چنين وضعي ملامت مي كردند . در مثل مي گفتند : فلاني هم از شخصيتهاي برجسته ! كشور است. |
||||||||
شهر گناهان كبيره ـ تهران؛ تعبيري كه بين بچه هاي شهر تهران رايج بود ، و وجه تسميه آن بي حجابي و بد حجابي زنان در برخي مناطق و خيابانهاي پر رفت و آمد و در معرض ديد همگان ؛ كه براي بسيجياني كه بالطبع شهر را با بهشت جبهه مقايسه مي كردند به هيچ وجه قابل گذشت نبود ، آنهم سالهاي پس از انقلاب. |
||||||||
شب پرواز ـ شب حمله و عمليات . شبي كه بچه ها بال در مي آوردند در آتش ، از شوق ديدار دوست . شب نتيجه گيري ، شب برداشت محصول، شب وصال طالب. شبي كه توفيق تقرّب به حق در آن بيشتر از ساير شبها بود. شبي كه كمال انقطاع حاصل مي شد و حجاب ها كنار مي رفت و امكان رؤيت آقا و مولا (عج) بيشتر از ساير شبها بود. |
||||||||
شب زنده دار ـ پاس بخش. مسؤول و مراقب پست هاي نگهباني و عوض كردن نگهبانان و پاسداران. كسي كه توفيق اجباري داشت تا تمام شب را بيدار و زنده بدارد؛ به او نماز شب خوان هم مي گفتند. |
||||||||
شماره تلفن خدا ـ دو، چهار، چهار، سه، چهار. كنايه از عدد و رقم ركعات نمازهاي پنج گانه در شبانه روز است. آنچه به وسيله آن ارتباط بنده با خدا برقرار مي شود و انسان مي تواند به اين ترتيب با خدا و خالق خويش گفت و گو كند و با او دايم تماس داشته باشد. |
||||||||
شمربن ذي الجوشن ـ مواد شيميايي، ميكروبي، راديو اكتيويته كه سه حرف اختصاري آن ش.م.ر است و سر هم مي شود شمر. |
||||||||
شهردار ـ كسي كه يك نوبت نظافت و تهيه غذا و امور خدمات و رسيدگي به وضع سنگر يا چادر و بچه ها به عهده اش بود. خادم الحسين (ع) و خادم المهدي(عج) . |
||||||||
شهيد جبهه مظلوم شهر ـ بسيجي. تعبيري با «تابلونوشته هاي» فراوان در منطقه. «شير جبهه مظلوم شهر» هم مي گفتند؛ بچه هايي كه در جنگ از آنچه داشتند مضايقه نكردند و دار و ندار خود را در كار دفاع مقدس باختند و در شهر متأسفانه ، قدر و قيمت آنها معلوم نشد و بعضاً با ايشان معامله با بيگانه را كردند و در جايي كه ايشان در مقاومت و پاسداري از اصول انقلاب خاكريز از جنس جان زدند. |