|
||||||||
آچار فرانسه گردان ـ نيرويي كه به درد همه كار مي خورد. وجودش مشكل گشا بود همه كار از او بر مي آمد و مسئول مستقيم هيچ كاري نبود. وقت و بي وقت نمي شناخت، در همه شرايط حضور داشت. سمبل توانايي ، كارآيي و هنر بود. |
||||||||
آدم بيدار كن ـ نماز شبخوان . كسي كه در تاريكي مطلق سنگر ، شب هنگام براي راز و نياز با خدا بر مي خيزد و بناگزير در آن بستر به هم فشرده تا مي خواست براي وضو ساختن بيرون بيايد دست و پاي بعضي بچه ها را لگد كرده و از خواب بيدارشان مي كرد . «پا لگد كن»، «فانوس بدست» ، «شب زنده دار» كسي كه «عطشش زياد است» نيز به اين معني بودند. كه هر كدام مسمي و كاربرد ويژه خود را داشتند. |
||||||||
آنتن ـ فضول و خبر چين . در معني مثبت به «آدم اطلاعاتي» مي گفتند. در مراتب خبر چيني، به شوخي و جد براي دوست و دشمن ، اصطلاح «آنتن » را به فرد مبتدي و تازه كار نسبت مي دادند و درجات بالاتر آن عبارت بودند از: «دكل» بودن، «رادار» بودن و بالاخره «آواكس» بودن كه نوع عالي و پيشرفته خبرگيري و خبر دهي بود. |
||||||||
امور خالي ـ امور مالي . به اين علت كه غالباً خالي از وجه نقد بود اطلاق مي شد. تشكيلاتي كه از پرداخت حداقل هاي ماهانه رزمندگان عاجز بود كم نبودند بچه هايي كه چندين ماه و گاه چند سال ماهانه شان عقب افتاده بود ؛ غير از كساني كه اصلاً مراجعه نمي كردند و خود را طلبكار نمي دانستند. |
||||||||
اتاق خادمين ـ اتاق فرماندهان ، چادر و سنگر فرماندهان . نسبت خادمين را كه فرماندهان بيش از هر چيز و هر كس برخود مي پسنديدند ، از وقتي در جبهه رايج شد كه امام خميني (ره) فرمانده كل قوا فرمودند : «به من خدمتگذار بگوييد بهتر است از اينكه رهبر بگوييد». |
||||||||
ادكلن سنگر ـ بوي عرق تن ، بوي جوراب نشسته و كثيف ؛ در يك چادر يا سنگر به مشام مي رسيد «ضد رتيل» نيز گفته مي شد. تلقي بوي ادكلن از بوي بد و تند پايي كه مدتي به ضرورت در پوتين و جوراب مانده ، حاكي از مذمت و نهايت بي رغبتي رزمندگان به بوي ادكلن بود كه عموماً بعد از اصلاح با تيغ استفاده مي شد. |
||||||||
از زاغه مهمات دود بلند شدن ـ حسابي حال كسي را گرفتن ، به جاي حساسش زدن ، ساكتش كردن ، او را سر جايش نشاندن . براي هميشه خاموش كردن شخص ، نطقش را كور كردن، زبانش را بريدن، به نحوي كه ديگر حرفي براي گفتن نداشته باشد. «رافدين كسي را زدن » ، «به شني زدن» و «برجك پراندن» ، نيز به همين معني بودند. |
||||||||
اسير جبهه ـ رزمنده اي كه پايبند جبهه شده و ديگر زورش به خودش نمي رسيد، كسي كه دل و دين را يكجا در كار جنگ باخته بود و پاي بازگشتن به شهر نبود. هواي جبهه قرارش را ربوده و ماندنش اختياري نبود؛ همه چيزش شده بود جبهه و جنگ . |
||||||||
اضافه كاري ـ نماز شب خواندن و تهجّد . پاسي از شب گذشته ، وقتي همه خوب خوابشان مي برد، كساني بودند كه از چادر يا سنگر بيرون مي زدند و تا صبح ، حسابي با خدا حال و حول مي كردند ؛ يعني همان «پالگد كن » ها، «فانوس به دست» ها كساني كه «عطششان زياد بود» ، و بعد از روشن شدن هوا يكي يكي سر و كله شان پيدا مي شد ؛ بچه ها هم با آنكه مي دانستند قضيه از چه قرار است ، رو به آنها مي كردند كه: معلوم هست كجاييد؟ بعد ، خودشان اضافه مي كردند : لابد طبق معمول دوباره رفته بوديد اضافه كاري! |
||||||||
اعزام مجدد ـ قاطرهايي كه مكرر به جبهه آمده و خوب با صداي سوت خمپاره توپ آشنا بودند و به محض شنيدن آن زانو مي زدند و به زمين مي افتادند . اين اصطلاح در اصل در مورد نيروهاي جبهه ديده و آشنا به فنون و رموز جنگ به كار مي رفت؛ يعني به بچه هايي كه صاحب تجربه بودند ، نيروي اعزامي مجددي مي گفتند و من باب مزاح در خصوص چهار پايان تربيت يافته هم به كار مي رفت، به خودروهايي كه تازه از تعمير آمده بودند نيز گفته مي شد. |
||||||||
الهي من بدم اما تو خوبي ـ خيلي به خود رسيدن ، تر و تميز و خوشگل كردن. «تيپ كردن» ، «بنيان مرصوص» نيز به همين معني بودند . نسبتي بود براي كساني كه به سر و وضع خودشان مي رسيدند و در هر شرايطي ظاهرشان آراسته بود. |
||||||||
امانتي را رد كردن ـ عملي را تكرار كردن ، با دست به پشت يا روي پاي بغل دستي خود زدن . وقتي نيروي جديدي به جمع رزمندگان وارد مي شد و طبعاً تا مدتها مي خواست احساس غريبي كند ، بچه ها برايش نقشه مي كشيدند ، به اين ترتيب كه صبر مي كردند به بهانه اي مثل غذا خوردن يا جلسه قرآن و امثال آن دور هم جمع بشوند، آن وقت يكي شروع مي كرد و با دست روي پا يا كمر كسي كه كنارش نشسته بود مي زد و مي گفت: امانتي را رد كن برود ، و او روي پاي نفر بعد از خودش مي زد و همين طور ادامه پيدا مي كرد تا به نفر مورد نظر برسد؛ آنجا بود كه با لبخندي او هم به مجموعه دوستان مي پيوست. |