سردار شهيد كاظم نجفي رستگار
كاظم، به سال 1339 در «شهر ري» ، در خانواده اي مذهبي ديده به جهان گشود. او در دامان پدري زحمتكش و مهربان و مادري پارسا و پاكدامن رشد و تربيت يافت. از سن هفت سالگي ، قدم در راه مدرسه گذاشت و با زحمت و تلاش ، تا سال سوم متوسطه با موفقيت به تحصيل ادامه داد؛ ولي از آن پس از تحصيل باز ماند.
فعاليتهاي شهيد در دوران دفاع مقدس
كاظم، با شروع جنگ تحميلي ، براي مقابله با دشمن بعثي راهي جبهه مي شود و با توجه به تجربه باارزش نظامي ، نقشي اساسي در جبهه ايفا مي نمايد. فعاليتهاي نظامي در جبهه ، مانع از آن نمي شد كه او از مسائل اجتماعي و سياسي جامعه غفلت كند. به خاطر برخورداري از بينش بالاي اجتماعي و سياسي و نظامي نسبت به همرزمانش ممتاز مي نمايد.
كاظم. در عمليات «بيت المقدس» ، به عنوان «فرمانده گردان» ، در عمليات حضور مي يابد. در آن زمان ، مسؤوليت «واحد اطلاعات ـ عمليات» تيپ نيز به وي واگذار مي شود. او س از مردم لبنان به سوريه و لبنان مي رود.
كاظم ، در مهر ماه سال 1361 ، پس از بازگشت از لبنان، با دختري پاكدامن و پارسا ازدواج مي كند. چند روز پس از ازدواج به جبهه مي شتابد و در عمليات «يا زينب (س) » با فرماندهي گردان شركت مي كند. توانمندي و رشادت بالاي نظامي خود را بروز مي دهد.
رستگار، پس از عمليات «يا زينب (س) » ، به عنوان مسؤول «تيپ مستقل سيد الشهداء (ع) » منصوب شده، منشأ اثر و تحولاتي ارزنده در تيپ مي گردد. در عمليات «والفجر مقدماتي» ، به عنوان فرمانده تيپ ، به هدايت و فرماندهي نيروها مي پردازد. پس از پايان عمليات ، همسر خود ر نيز به جنوب و شهر «دزفول» مي برد. همسرش مي گويد: «پس از عمليات والفجر مقدماتي به تهران آمد و مرا هم با مقداري اسباب و اثاثيه ، همراه خودش به دزفول برد. آن جا به من مي گفت تو همرزم من هستي. من در جبهه و تو در شهر دزفول، زير موشك دوران جنگ را مي گذرانديم. اين نوع زندگي نيز حلاوت و شيريني خاصي دارد و من سه سال با او همراه بودم در دزفول، اهواز، اسلام آباد و كردستان.»
تيپ سيد الشهداء (ع) براي انجام مأموريت راهي منطقه غرب مي شود. تيپ قرار بود در عملياتي حضور يابد؛ ولي به خاطر برخي مشكلات منطقه و مسائل امنيتي ، وارد عمل نمي شود و مدت يك ماه به عنوان پدافند عمل مي كند. پس از آن، به پشت جبهه باز گشته ، در جاده قم، در محلي اردو مي زند و نيروهاي تيپ براي آمادگي لازم، مبادرت به آموزش ، تمرين و مانور مي كنند.
رستگار ، تيپ را براي انجام عمليات «والفجر 2» وارد منطقه غرب مي كند كه نيروها با ورزيدگي و آمادگي كامل، با دشمن بعثي درگير مي شوند و حماسه مي آفرينند و به تمام اهداف از پيش تعيين شده عمليات نائل مي گردند. كاظم در اين عمليات ، هنگام هدايت نيروهاي تيپ مجروح مي شود؛ ولي براي اين كه در روحيه نيروها تأثير نگذارد، بروز نمي دهد كه مجروح شده است.
او. در عمليات «بدر» نيز با هدايت شايسته نيروهاي تيپ، حماسه مي آفريند و نيروهاي دشمن را تار و مار مي كند و سرانجام نيز به رستگاري واقعي و حيات طيبه مي رسد.
در اين جا شايسته مي نمايد آخرين پيام رستگار را كه براي خبرنگار در جبهه اظهار داشته،بياوريم.
«به عنوان آخرين سؤال بفرماييد شما به عنوان يك رزمنده مسلمان كه در اين جبهه هاي جنگ تلاش مي كنيد و آخر سر پاداش خود را هم كه شهادت است، خواهيد گرفت، براي جامعه ما و براي نسلهاي آينده كه شرح فداكاري هاي شما را خواهند خواند. چه سفارش و پيامي داريد؟
رستگار: البته ما در حدي نيستيم كه بخواهيم براي عزيزان پيامي بدهيم. ما آرزويمان اين است و از خداوند مي خواهيم كه آن قدر به ما قدرت و توانايي بدهد تا بتوانيم شبانه روز، براي اين مردم - كه به گردن ما خيلي حق دارند - زحمت بكشيم و كار كنيم. اما پيام من اين است كه همه سعي كنند زير بار ذلت نروند. اگر مردم جهاد را كنار بگذارند، خواه ناخواه به ذلت و خواري كشيده مي شوند. اگر اين جنگ هم هست. جنگ ما زماني تمام مي شود كه ظالمي روي زمين نباشد. ان شاءالله امام مهدي (عج) مي آيد و صلح جهاني را برقرار ميكند، «قلب، حرم خداوند است، پس در حرم خدا جز او را ساكن مكن!» اگر ما خود را با اين حديث مطابقت دهيم، بايد بدانيم؛ هر كجا كه باشيم، پيروز هستيم. اگر يقين داشتيم كه قلب مان حرم خداست، مسلماً در محضر خدا گناه نمي كنيم و هيچ ترسي در دلمان نمي افتد. والسلام.»
ويژگيهاي اخلاقي
او فردي با تقوا و پارسا پيشه بود و از ايمان و باروري سالم و استوار برخوردار بود. در عين حال، اهل ذوق، ظرافت و لطافت بود.
اخلاص و فروتني را در هيچ كاري فرو نمي گذاشت. همواره سعي داشت كارهايش براي خدا باشد.»
چگونگي شهادت
شهيد رستگار كه عمري به دنبال رستگاري ابدي بود، سرانجام به اين فوز و رستگاري عظيم الهي رسيد. او در مرحله سوم عمليات «بدر» روز پنجشنبه 25 اسفند ماه 1363 هنگام اذان ظهر، در شرق «دجله» و در منطقه «هور الهويزه»، در حال شناسايي منطقه، همراه چند تن از فرماندهان تيپ سيدالشهداء(ع) به فوز و رستگاري بزرگ شهادت نايل آمد و آخرين آرزويش نيز محقق شد. جنازه اش قطعه قطعه شد و به دست خانواده اش هم نرسيد.