سردار شهيد محسن نوراني

«محسن» در آذر ماه 1342 در «تهران» در خانواده اي با فضيلت و تقوا چشم به گيتي گشود. از كودكي از بيماري سختي رنج مي برد. شش سالش بود كه به آمادگي رفت . در هفت سالگي وارد مدرسه «يغماي جندقي» شد. وي از كودكي روحي كنجكاو داشت. به مسجد و نماز علاقه نشان مي داد و مكبّر مسجد محلشان بود.

محسن در سال 1352 با موفقيت ، دوره ابتدايي را به پايان مي برد و وارد مدرسه «هدف» مي شود. به سال 1355 پس از گذراندن دوره راهنمايي تحصيلي ، در هنرستان بزرگ تهران در رشته برق ثبت نام كرده، به تحصيل ادامه مي دهد.

 

فعاليتهاي شهيد در دوران دفاع مقدس

نوراني، پس از شروع جنگ تحميلي عراق عليه ايران ، همواره با شهيد «ناهيدي» راهي جبهه مي شود و در جبهه اي ديگر ، عليه دشمنان انقلاب به مبارزه مي پردازد . وي پس از مدتي كه به مرخصي بر مي گردد. مردد از اين كه به تحصيل ادامه دهد يا به جبهه برگردد، تفألي به قرآن مي زند و بر اساس آيه قرآن ، جبهه و جهاد را بر مي گزيند دوباره به جبهه باز مي گردد و با عليرضا ناهيدي و ياري ديگر رزمندگان بسيج و سپاه ، تيپ ذوالفقار از لشگر 27 محمد رسول الله (ص) را تشكيل مي دهند.

از وقتي كه فرمانده تيپ ذوالفقار مي شود، فرماندهان كمتر اجازه مي دهند خط مقدم برود و اين برايش دلتنگي مي آورد. همسرش مي گويد: «يك هفته بود كه به جبهه رفته بود و من در اسلام آباد تنها بودم. وقتي آمد، ديدم غمگين است. وقتي با او حرف زدم، اشك در چشمانش حلقه زد. گفتم چي شده. گفت وقتي عليرضا زنده بود ، مانع از رفتنم به خط مقدم مي شد. حالا هم نمي گذارند به خط بروم. دلم مي خواست يك رزمنده معمولي بودم. و راحت مي توانستم به خط بروم

دلتنگي شهيد نوراني خيلي زود بر طرف مي شود و يك ماه از ازدواجش نگذشته ، در التقاي كمين و كمان عشق ، به پيوندي جاوداني ملحق مي گردد.

ويژگيهاي اخلاقي

نوراني ، از كودكي با رايحه دل انگيز عبادات، دعا و نيايش ، جان و دل را صفا مي داد. از وقتي كه پايش به جبهه باز شد، نماز شبش ترك نشد. وي عاشقانه به راز و نياز مي ايستاد. همسرش مي گويد: «نماز شبهايي كه مي خواند ، مرا به شگفت وا مي داشت. شبهايي كه بيدار مي شد و به نماز مي ايستاد و با خداي خود به راز و نياز مي پرداخت، از خاطرات فراموش نشدني براي من است،» او عاشق حضرت امام (ره) بود، خواهر شهيد مي گويد: «يك بار كه به ديدار ايشان رفته بود، حضرت امام به عنوان تبرك سكه اي به وي داده بود. او سكه را روي قرآن گذاشته بود و مثل جانش از آن مواظبت مي كرد و مي گفت از دست امام رسيده و تبرك شده است

او فرمانده لايق و عاشق جبهه بود. به بسيجيان عشق مي ورزيد و با تكريم با آنان برخورد مي كرد. در زندگي ، اهل قناعت و ساده زيستي بود. تواضع و فروتني اش ستودني و خدمت به اسلام حضرت امام (ره) ، شعار هميشگي اش بود. در روابط اجتماعي رئوف و خونگرم بود. با همسرش با احترام برخورد مي كرد.

چگونگي شهادت

شهيد محسن نوراني ، پس از سه سال مبارزه با دشمنان انقلاب اسلامي، در جبهه هاي غرب و جنوب ، سرانجام در روز 21 مرداد ماه 1362 ، در حالي كه كمتر از يك ماه از ازدواجش مي گذشت، از سوي اسلام آباد به سمت قرارگاه مي رفت كه در يك كمين گروهك «كومله» به شهادت مي رسد و به آرزوي ديرين خود نايل مي آيد.