qسيرت شهيدان(خلبان در گودال)             

«يك شب كه با يكي از دوستانم براي گشت زني به بيرون از سنگر رفتيم. بعد از مدتي ، صداي ناله اي از دور شنيديم. به دنبال صدا رفتيم. ناگهان در گودالي يك نفر عراقي را يافتيم. از او سؤال كرديم كيستي و چه كاره اي و چرا اين جا افتاده اي؟ وي كه ايراني نمي دانست، با اشاره و كلمات نامفهوم و بريده بريده به ما فهماند كه خلبان است و هواپيماي او را زده اند و در اثر گرسنگي و تشنگي فراوان ، قادر به ادامه راه نبوده است. او را از گودال بيرون آورديم و مقداري آب داديم. در راه از كمك ما تشكر كرد و يك راديوي كوچك دو موج به من داد كه وقف يكي از سنگرها كردم و يك دوربين هم به دوستم داد.»