qسيرت شهيدان(باران رحمت)
«شب عمليات محرم، خودمان را آماده عمليات مي كرديم كه ناگهان باد تند و باران شديدي گرفت. بچه ها خيلي ناراحت شدند. يكي مي گفت: «اين باد و باران چه بود ، يقين به صلاح عمليات نيست!» هر كسي با خودش يك چيزي مي گفت. عمليات شروع شد و پيشروي كرديم. از رودخانه به سختي گذشتيم، زيرا امكانات عبور براي ما آماده نبود. به علت اينكه روز قبل ، آب آن تا مچ بچه ها بود و آن شب تا سينه بچه ها را مي گرفت، عده اي از بچه ها را هم آب برد. از ميدان مين عبور كرديم و موانع را يكي پس از ديگري پشت سر گذاشتيم و به خط مقدم رسيديم ، ديديم از نيروهاي دشمن خبري نيست. اول فكر كرديم نقشه اي در كار است ، ولي وقتي داخل سنگرها رفتيم ، ديديم نيروهاي عراقي خواب هستند. همه آنها را به اسارت گرفتيم، در بازجويي از آنها دريافتيم مدت زيادي را در آماده باش بوده اند ، اما همين كه باران شروع شده بود فكر كرده اند ما عمليات نمي كنيم. براي همين هم خوابيده بودند.»