qسيرت شهيدان(گل تاره)
يك روز پدرم تعريف مي كرد : «جسد شهيدي به مدت ده روز ، در بيابان حد فاصل ما و دشمن و كاملاً در معرض ديد آنها افتاده بود . با چند نفر ديگر ، از فرمانده خود اجازه گرفتيم كه برويم و شهيد را به خط خودمان بياوريم. وقتي به نزديكي شهيد رسيديم، خمپاره اي نزديك ما به زمين اصابت ، ولي خوشبختانه عمل نكرد. وقتي جسد شهيد را به عقب مي آورديم ، ديديم بدن او صحيح و سالم است.»