qسيرت شهيدان(فراتر از زمان)                            

وقتي «امير حسين» كلاس سوم بود ، به شدت بيمار شد ، وقتي به پزشك مراجعه كرديم ، گفت كه تب حصبه گرفته است . امير حسين وقتي ديد من خيلي نگران سلامتي او هستم و از شدت نگراني گريه مي كنم . گفت: «مادر گريه نكن . مطمئن باش من حالا و با اين بيماري نمي ميرم ، بلكه وقتي بزرگ شدم ، مي ميرم و وقت مردنم را مي دانم . من در جواني خواهم مرد، نه در نوجواني.» هر چند با اين حرف او داغ من بيشتر شد ، ولي وقتي به جبهه رفت و در جواني جان خود را فداي اسلام كرد و به شهادت رسيد ، به صحت گفته  او پي بردم.