qسيرت شهيدان(اشتياق)
«جواد» آن قدر به شهادت علاقه داشت كه دوستان او مي گفتند كه وقتي كارهاي ما تمام مي شد و نوبت به استراحت مي رسيد ، جواد به ما مي گفت: «بچه ها! حالا كه شهادت نصيب ما نشده است ، بياييد نقش شهيد را بازي كنيم.» سپس مي رفت و در داخل يك كانال مي خوابيد و مثل شهدا دراز مي كشيد و به ياد آنها و به عشق شهادت، اشك مي ريخت و از خدا مي خواست هر چه زودتر او را به كاروان شهدا ملحق كند.