qسيرت شهيدان(خداحافظي جانسوز)
«محمد » موقع رفتن به جبهه ، به پدر گفت: «پدر! من رفتم ، خداحافظ.» پدرش كه تحمل دوري محمد را نداشت زير لب آهسته به او گفت: «به سلامت.» محمد، كه گويي مي دانست اين آخرين وداع او با پدرش است، چند قدم رفت ولي دوباره برگشت و تكرار كرد: «پدر! من رفتم ، خداحافظ.» پدرش جواب داد: «پسرم! شنيدم ، به سلامت ، خدا پشت و پناهت.» » وقتي محمد مي خواست در جلوي مسجد محل ، سوار اتوبوس شود، با همه فاميل و دوستان و آشنايان خداحافظي مي كرد و به سمت اتوبوس به راه افتاد ، اما پس از آنكه چند قدم برداشت، دوباره بازگشت و اين بار پيشاني همه را بوسيد و همه را به گريه انداخت.»