برادربرادررانمي شناخت q
درعمليات مرصاد(3/5/67-غروب كشور،كرندواسلام آباد)حضورداشتيم ،من به اتفاق دوبرادرم چون بهداري و“بيمارستان امام حسين (ع) “نزديك هم قرارداشت ،نتوانستم به خط بروم .به دليل ازدحام مجروحين كه ازخطمي آوردند،درتمام روزكارمان پياده كردن زخميهابود،آمبولانس وهليكوپتر.آن قدرخسته وبي رمق بوديم كه من دوبرادرمجروحم راموقع تخليه نشناختم بودم .يكي از آنها كه حالش بهتربودمراشناخته اماطفلي به قدري خون ازبدنش رفته بودكه نتوانسته بودبه اسم صدايم بزند.تااينكه شب بعدبه اسم اودربخش برخوردم .به اتاقش رفتم ولي خيلي ديرشده بود.اورابه ستادتخليه شهدابرده بودند.درهمين حين برادرديگرم راديدم كه زخمي بود.خبرسلامتي اورابه خانه بردم