من براي شهيدشدن آمده بودم q

دربمباران سال 62-61“پادگان ابوذر“واقع در“سرپل ذهاب “،تعدادقابل توجهي ازرزمندگان شهيدومجروح شده بودند.زخميها رابه “باختران “انتقال داده بودند.كارمندان وپرستاران بيمارستان اصلاًقادربه جوابگويي اين همه زخمي نبودند.ماهم براي كمك به بيمارستان رفته بوديم .دربين مجروحين چشمم به نوجواني افتادكه هنوزصورتش مودرنياورده بود.دست قطع شده اش راپانسمان كرده بودندوبهوش بود.براي دلجويي نزديكش رفتم وگفتم كاري ،چيزي نداري؟باناراحتي گفت :خير.شماچه فكر مي كنيد؟من براي شهيدشدن آمده بودم

.اين كه چيزي نيست .باشرمندگي ازاودورشديم .بعدازيك ساعت دوباره ازكنارتخت اوردشديم ،درحالي كه به شهادت رسيده بود.