qكبوترسهرابي
وقتي اطراف “سرپل ذهاب “بوديم ،استواري داشتيم 28سال خدمت كرده .جندسرباز بايك بي سيم دراختياراوبود.يك روزظهرمي خواست باگردان تماس بگيرد.مي گويد:الو!آقاما“دانوكه “ (دانه ،كه به رمزمي شدغذا)نداريم .طرف بي سيمچي مي گويد:جنابعالي ؟ جواب مي دهد:من استوارسهرابي هستم .سربازمي گويد:آقابارمزصحبت كن .استواربه كليدرمزنگاه مي كندومي بيندسربازكدرمزش كبوتراست . آن رامي بندد ودربي سيم مي گويد:آقاكبوترهادانه ندارند.واودوباره مي پرسد:شما؟وجواب مي شنود:گاه {گاو}كبوترسهرابي هستم .يعني بزرگتراز سرباز.اين شده بوداسباب وقت خوش كردن ما. هروقت به اومي رسيديم همين عبارت راكه خودش تعريف كرده بوديادآورمي شديم .