شش ماه براي ما شش ماه براي دشمن q
سال 64“دربنديخان “ عراق بودم .آن موقع يك قاطردراختيارمابودكه باآن آب وغذاوسايرلوازم رابه روي ارتفاعات مي برديم .پسرعمه ام مسئول تداركات بود.يادم رفت بگويم كه اين قاطرشش ماه براي ما كارمي كرد وشش ماه براي عراقيها! خلاصه يك روزپسرعمه ام بااين قاطر،سهميه وجيره خشك (بادام وپسته وكنسرووكمپوت )مارابه تپه مي آورد،هدف خمپاره ،خودش رازمين زده وبعدبلندشده وسمت مواضع دشمن راه افتادبود.ماوقتي ديديم پسرعمه ديركردرفتيم سراغش .براثرتركش خمپاره مجروح شده بود تامراديدگفت:زودبرودنبال قاطركه پسته ها وخرت وپرتها رابردبراي عراقيها .وقتي به اورسيدم كه داخل ميدان مين شده بود