q ... تا آخرين روز
يك روز من ، حسين دست ينه و فاضل براي كاري از شهرك آناهيتا بيرون رفتيم. در ماشين، فاضل گفت: «اگر به قول امام اين جنگ بيست سال طول بكشد، شما مردش هستيد كه پاي كار بايستيد؟»
حسين در حالي كه اشك در چشمانش جمع شده بود، گفت: «نامرد است كسي كه پاي كار نباشد!»
من هم گفتم: «با اين كه خيلي آرزو دارم، اما هيچ كس در زندگيم عزيزتر از امام نيست! به جان امام قسم ، تا آخرين روز جنگ پابه پايتان مي جنگم.»
آن روز حال عجيبي داشتيم. انگار به ما الهام شده بود كه اين سفره برچيده مي شود. عراقيها دست به عملياتي گسترده زده بودند. ازجمله تسخير دوباره حلبچه ، كوههاي حاج عمران ، فاو، حمله به شاخ شميران و… آن روز من، حسين دست ينه و فاضل دست مردانگي داديم تا آخرين روز جنگ از امام و اسلام حمايت كنيم.