qماموريت:بغداد....

آن روز ، مثل بقيه روزها ، برابر دستور ، به مركز فرماندهي مراجعه كردم و ضمن ملاقات با فرمانده پايگاه ، اوراقي را مربوط به دستورهاي پروازي گردان شناسايي به دستم دادند. اين دستورها از ستاد نيروي هوايي ارسال شده بود. مأموريت هاي ابلاغي را به سرعت مرور كردم. پنج مأموريت بود كه هر كدام ، يك يا چند هدف ، مد نظر قرار گرفته بود.

 يكي از مأموريت ها بيشتر از بقيه، نظرم را جلب كرد. در اين مأموريت بايد نقاطي از شهر بغداد ، در ارتفاع كم ، به طرق مختلف و با دوربين هاي گوناگون ، برابر در خواست عكسبرداري مي شد. نقاطي كه در اين مأموريت خاص گنجانده شده بود، شامل پايگاه هوايي الرشيد و همچنين قسمتهايي از شهر، از قبيل قصر صدام ، ساختمان حزب بعث ، وزارت جنگ ، مجلس الوطني، ستاد ارتش ، پالايشگاه الدوره و انبار مهمات و اسلحه سازي در حومه بغداد بود.

از روز شروع تجاوز عراق به كشورمان و بلافاصله پس از اولين يورش هوايي متقابل به آنان، هواپيماهاي شناسايي ، مأموريت هاي بسياري را ، قبل و بعد از تهاجم هواپيماها و يا به همراه هواپيماهاي شكاري ـ بمب افكن انجام مي دادند. خارج از اين قواره ، به تنهايي نيز پروازهاي ديگري را در عمق خاك عراق داشتند كه به خاطر موقعيت و يا پدافند منطقه ، بعد مسافت و نوع عكسبرداري ، از اهميت خاصي برخوردار بود و اغلب آنها بسيار خطير و حتي گاه غير ممكن به نظر مي رسيد و نياز به يافتن راهكارهاي بسيار ويژه و قبول ريسك و مخاطره زيادي داشت. مأموريت آن روز نيز از اين نوع بود و با توجه به پيوست اطلاعاتي كه حكايت از موانع مختلف پدافندي و گسترش و تنوع آن مي كرد، مرا سخت به فكر فرو برد و در حالي كه به ديگر دستورهاي پروازي كمتر توجه داشتم ، پس از مدتي مشورت و تبادل نظر با فرماندهي يگان و دريافت آخرين دستورها ، از اتاق خارج شدم.

همچنين در مذاكره با فرمانده پايگاه متوجه شدم كه دستور اكيد فرماندهي نيروي هوايي بر آنست كه اين مأموريت انجام شود و در تقدم اول اجرايي قرار گريد و حتي «اگر ضرورت باشد كه چندين بار اين مأموريت تكرار شود، بايد در نهايت به نتيجه برسد». البته ساير مأموريت هاي ابلاغي نيز هر كدام به نوبه خود خطرناك و دشوار بودند؛ ولي اين مأموريت ، چيز ديگري بود. به هر صورت ، بايد مأموريت ها بين خلبانان و پرسنل پروازي موجود تقسيم مي شد. تقسيم مأموريت ، از دو جهت مهم بود: يكي رعايت توان عملياتي افراد و ديگري آمادگي عملياتي كه خود به عوامل مختلفي بستگي داشت. از جمله عوامل مهم در آمادگي عملياتي ، آگاهي و شناخت ضرورت ها و نيازهاي «نهاجا» بود و بالطبع با توجه به مسئوليتي كه داشتم، اين گونه مسائل را بيشتر از ساير خلبانان گردان مي دانستم. شكي نبود كه اين مأموريت بايستي به خاطر حفظ روحيه و رعايت حفاظت و حيطه بندي ، از بقيه مأموريت هاي آن روز جدا مي شد. بدون آنكه اين مورد را با ديگران مطرح كنم، بقيه مأموريت ها تقسيم گرديد و هر كس به دنبال طراحي برنامه پرواز خود، به اتاق طرح ريزي رفته ، در گروه هاي دو نفري ، مشغول طراحي نقشه پروازي خود گرديد. من نيز با يكي از شجاعترين و ورزيده ترين پرسنل كابين عقب گردان ، موضوع را در ميان گذاشتم و قرار شد بدون اينكه كس ديگري از جزئيات مأموريت ما مطلع گردد، آن را طراحي كرده، انجام دهيم.

ساعت 5 /8 صبح بود كه ما كار را شروع كرديم . طراحي مأموريت، به خاطر تنوع نقاط و نوع عكسبرداري و فاصله آنها و همچنين گسترش و فشردگي پدافند هوايي ، بسيار دوار بود. اول كاري كه انجام داديم ، تهيه دستور پروازي گردان نگهداري، جهت آماده كردن هواپيما بر اساس نيازهاي عملياتي بود. براي آن كار كدهاي مختلفي وجود داشت كه با اعلام اين كدها ، هواپيما به صورتهاي مختلف تجهيز مي گرديد. از نظر تجهيزات ضد الكترونيكي و مقابله با پدافند هوايي نيز بايد نكاتي مورد توجه قرار مي گرفت كه اين فاكتورها، در  درخواست ما از گردان نگهداري ذكر گرديد. در پيوست اطلاعاتي ، تهديداتي چون: هواپيماي رهگير، سايتهاي متعدد موشكي «سام ـ 6» و «سام ـ 3 » و موشكهايي با برد كوتاه و انواع توپهاي ضد هوايي قيد شده بود. براي انجام مأموريت زمان مشخصي تعيين نشده و فقط عبارت «هرچه زودتر تا تاريخ » ذكر گرديده بود؛ اما ما قصد داشتيم كه اين مأموريت ها را بعد از ظهر همان روز و يا اول وقت فردا انجام دهيم.

ابتدا بايد از وضعيت هواي منطقه و شهر بغداد آگاه مي شديم. من و همكارم پس از مشورت ، تصميم گرفتيم كه اين مأموريت را هر چه نزديكتر به اواسط روز انجام دهيم تا كمترين سايه را در تصاوير داشته باشيم و حال كه چنين مأموريت دشواري را پيش رو داشتيم ، بهتر بود آفتاب كامل داشته باشيم تا عكسها روشن ، واضح و با كيفيت بهتري باشند؛ هر چند كه انتخاب بعضي از عوامل، در دست ما و بقيه خارج از حيطه اختيار بود. طراحي نقشه مأموريت ، حدود 2 ساعت طول كشيد ؛ زيرا براي انتخاب يك راه نفوذي و تعيين مسير هاي بعدي و قرار گرفتن روي اهداف تعيين شده ، با شرايط و موانع مختلفي رو به رو بوديم .نهايتاً دو راه نفوذي جهت رسيدن به اهداف در نظر گرفتيم. با توجه به توجيه اطلاعاتي قرار شد كه اهداف ، به ترتيب اهميت مورد عكسبرداري و شناسايي قرار گيرند. در طراحي مأموريت ، مسائل جانبي نيز در نظر گرفته شد. مورد اول ، حضور هواپيماي شناسايي الكترونيكي در منطقه بود. همچنين حضور هواپيماهاي شكاري رهگير خودي در منطقه مرزي بين كرمانشاه و قصر شيرين، كه اوضاع را تحت كنترل داشته باشند و از نفوذ بعدي هواپيماهاي عراقي به منظور تعقيب احتمالي ما در مسير برگشت جلوگيري كنند. از طرفي، هماهنگي با هواپيماهاي تانكر سوخت رسان نيز لازم بود. زمان پرواز ، ساعت 5/ 9 صبح روز بعد ـ كه پيش بيني مي شد هوا هم آفتابي باشد ـ در نظر گرفته شد. تمام مدت آن روز و شب ، راههاي مختلف مقابله با اقدامات دفاعي احتمال ديگر ارتفاع ما، بين 100 تا 150 پا و سرعت حدود 570 گره بود. از ان به بعد ، هر چه در اين منطقه مسطح پيش مي رفتيم ، ارتفاع را كمتر و سرعت را بيشتر مي كرديم. دستگاه اعلام خطر سيستمهاي پدافند هوايي روشن بود و گاه چيزهايي را نشان مي داد؛ ولي ما دغدغه اي از آن جهت نداشتيم. ناگهان دكلهاي فشار قوي را كه كابلهاي برق به آن متصل مي شد ، در مقابل خود مشاهده كرديم دوستم سؤال كرد: «از زيرش رد مي شويم يا از رويش؟» اما قبل از آنكه فرصت جواب دادن باشد، با فاصله چند متر ، از رويش رد شديم.

در همين لحظه ، چند چراغ و اخطار راداري ، روي صفحه اخطار دهنده مشاهده كرديم. بلافاصله ، ضمن تقليل ارتفاع گفتم: « از حالا به بعد بايد ارتفاع را زير 100 پايي نگه داريم.»

آن قدر ارتفاع پايين بود كه به سختي ، چيزي را از دور مي ديديم. تقريباً بدون خطر تا اينجا رسيده بوديم و بايد به سمت 330 درجه گردش كرده، روي شهر قرار مي گرفتيم. اولين چيزي كه بايد به چشم مي خورد ، ايستگاه راه آهن بود كه در سمت چپ و فاصله 2 مايلي ما قرار داشت. از آن نقطه به سمت پايگاه هوايي الرشيد پرواز كرديم. ارتفاع عكاسي روي اين پايگاه 500 پا تعيين شده بود . ما مرتب مشغول بوديم و كار مي كرديم و حتي يك لحظه از چيزي غافل نبوديم. چشمها همه جا را مي پاييد . در پنج مايلي پايگاه بوديم كه دوست همراهم گفت: «فريدون ! بهتر است چند درجه به راست بگرديم.»

جواب دادم : «پايگاه را مي بينم ؛ مي روم رويش. دوربينها آماده باشد و همان طور كه قبلاً صحبت كرديم، اگر گلوله خورديم ، از بقيه مسير منصرف شده، تا آنجا كه مي توانيم ، به سمت ايران مي رويم.»

در ارتفاع 450 پايي بوديم و عراقي ها غافل گير شده بودند . ما با سرعت بسيار زياد ـ يعني 600 گره ـ و نزديك به سرعت صوت ، از روي پايگاه الرشيد عبور مي كرديم. همه چيز خوب بود. من با راديو هواپيما راديو بغداد را گرفته بودم؛ هنوز از آژير خطر ، خبري نبود. اين قسمت مأموريت را انجام داده بوديم و ضمن انجام يك گردش تند به راست، خود را مجدداً به ارتفاع 50 پايي رسانده ، به سمت شمال شرق بغداد رفتيم؛ به گونه اي كه آنها مطمئن شوند كه ما از منطقه دور مي شويم. وقتي كمي فاصله گرفتيم، مجدداً گردش تندي كرده ، از شمال به سمت بغداد برگشتيم. صداي آژير راديو بغداد بلند شده بود و ما هيچ موشك و مهماتي نداشتيم كه بر سر دشمن بريزيم. رودخانه دجله و پلهاي آن ، به خوبي ديده ميشد. برابر نقشه ، بلافاصله در جهت مربوطه قرار گرفتيم. ارتفاع عكاسي روي شهر ، بين 400 تا 1000 پايي در نظر گرفته شده بود؛ ولي با توجه به آگاهي عراقي ها، ما بيشتر مسير را در حدود 400 پايي طي كرديم و چند لحظه به ارتفاع 700 پايي رفتيم. توپهاي ضد هوايي از هر طرف به ما شليك مي كردند. من خيابانهاي شهر را در زير پا مي ديدم؛ تقريباً خلوت بودند. در اين مسير ، 7 دوربين هواپيما كار مي كرد تا از زواياي مختلف عكسهاي دلخواه را بگيرد. شهر تقريباً تمام شد و به سمت پالايشگاه «الدوره» پرواز كرديم. ارتفاع ما از سطح زمين ، حالا حدود 30 پا بود حدود 9 متر! نزديك پالايشگاه، مجدداً به ارتفاع 700 پايي صعود كرديم و در حال گردش به چپ، از روي آن گذشته، پس از عكسبرداري ، به سمت 90 درجه و به طرف ايران جهت گرفتيم.