qمرگ مردانه... گفت ((تانك كار خودمه. خلاصش مي كنم.)) ما اين طرف آب بوديم. تانك توي جزيره ي جنوبي بود. يك نفر بر هم توي جزيره ي شمالي. |
با هم أتش مي ريختند. پاك دست و پامان را تنگ كرده بودند. امكان حركت نبود. بلند شد. ايستاد. آرپي جي را شليك كرد. نفربر هم توپش را شليك كرده بود. كدام زودتر خورد؟ در يك لحظه سينه و گردن و سر و صورتش زغال سرخ شد. در يك لحظه.