qپرنده روي آب... لباسش را كه بالا مي زد، جاي تير و تركش خورده و تيغ جراحي نديده توي تنش نبود. |
اروند طوفاني بود. بعضي قايق ها مسير گم مي كردند. مثل مرغي شده بود كه براي جوجه هاش بال بال مي زند. يكي يكي قايق ها را پيدا مي كرد. بر مي گرداند. مي رساند. يك پايه ي دوشكا توي قايقش نصب بود. رگبار كه به اين پايه ي دوشكا مي خورد، با ابرو اشاره مي كرد و مي گفت(( مي بيني؟ صداي بلبل مي ده.)) گلوله پهلوش را شكافته بود. با دست روي زخم را نگه داشته بود. پياده شد و با نيروها رفت.