qشهادت نامه... داشت مي خواند ((امشب شهادت نامه ي، امشب شهادت نامه ي ، عشاق امضا مي شود. فردا ز خون عاشقان، اين دشت دريا مي شود.)) بعد زير لب گفت ((امشب سليمان خاطر هم بي بابا مي شود.)) |
درست نشنيدم. از بغل دستيم پرسيدم ((كي؟)) گفت ((سليمان خاطر.))
تن پر از تركش. لب خند روي لب. پرسيدم ((اين قضيه ي سليمان خاطر چي بود حالا، كه اين شب آخري مي گفت؟))
-پسرش. اسم پسرش را گذاشته سليمان خاطر.