«در يكي از عمليات ها، يكي از
دوستانمان ناپديد گشت. هر چه گشتيم ، او را پيدا نكرديم . بعد از مدتي، در كنار
يكي از خاكريزهاي فتح شده ، تپه اي از خاكديديم. مثل اينكه به ما
الهام شده باشد كه او اينجاست ، لذا دسته جمعي به كندن آن تپه خاك مشغول شديم.
بعضي از برادرها مي
گفتند: «مطمئناً اين جا عراقي ها جنازه هاي شهدايمان را پنهان كرده اند!» خاك
ها را كنار زديم، جسد مطهر همان دوست گمشده مان را ديديم كه آثار ضرب و شتم بر
بدنش به چشم مي خورد و طناب پيچ هم شده بود.»