همه اينها اولين تاكتيك
هاي رزمي بود كه ما از يك سپاهي مشاهده كرديم. مقاومت در دهلاويه ادامه داشت،
ولي نيروهايمان بسيار خسته شده بودند، خشابها خالي مي شد. هر ساعت بر تعداد
مجروحين اضافه مي شد و جمعي از برادران نيز به شهادت رسيده بودند.
مقاومت ادامه داشت ، اما به
شدت در تنگنا بوديم. لذا از اعزام نيروي سوسنگرد، نيروي كمكي تقاضا كرديم و به
آنان گفتيم : « به داد دهلاويه برسيد كه در حال سقوط است.»
وجب به وجب خاك دهلاويه به خون
مطهر رزمندگان مظلوم آغشته شده بود. بچه ها با تمام توان مي جنگيدند. علاوه بر
شهدايي كه داشتيم ، دو نفر از بچه ها نيز مفقود شده بودند كه بعداً با جنازه
هاي آنان ، در بيابان ها مواجه شديم.
نيروهاي عراقي به قدري نزديك
شده بودند كه نفرات و امكاناتشان ديده مي شد. عراقي ها با تمام ادوات سنگين خود
از چپ و راست ، دهلاويه را زير آتش گرفته بودند تا با عقب نشيني ما آنجا را به
طور كامل تصرف كنند.
ساعت 30 /11 قبل از ظهر ،
مسؤول يكي از گروهها با تجلايي تماس گرفت و از وي خواست تا عقب نشيني كند.
تجلايي كه فرمانده عمليات سپاه در محور دهلاويه بود ، گفت: «هيچكس حق عقب نشيني
ندارد و تا آخرين نفس خواهيم ايستاد.»
تجلايي با اطمينان خاطر و توكل
به خدا، چنين گفت، و اين در حالي بود كه ، در هجوم نيروهاي عراقي به منطقه
دهلاويه كه در ساعت 9 صبح تاريخ 23/8/1359 آغاز شده بود، دهها تانك ، خودرو و
نفربر و بيش از 4100 نفر پياده نظام شركت داشتند.