qنبرد مرواريد

ناخدا گفت: «نمي دانم اين ديگر چه جور جنگيه؟! ما به اصطلاح بايد در دريا بجنگيم ولي با كي، با كدام ناو دشمن، اينها كجا هستند؟!»

معاون ناخدا با صدايي نسبتاً بم و گرفته و لبخند هميشگي كه بر لبانش نقش داشت به آرامي پاسخ داد:

«حق با شماست قربان ، درست است كه ما در آبادان و خرمشهر با دشمن درگير هستيم اما مي شود گفت اين هم يك جنگ زميني است ولي در دريا! ما بايد ناظر باشيم كه آنها با ناوهايشان كشتي هاي باري ما را بزنند و كاري هم از دستمان بر نيايد. بهترين راه ، همان است كه شما فرموديد. بايد اينها را به نحوي به دريا كشيد و بعد نابودشان كرد.»

ناخدا مصطفي با همان حالت آرام و چشمهايي كنجكاو ، با حركت سر از معاون خود خواست كه ادامه دهد و او دوباره شروع به صحبت كرد:

«به نظر من بايد دشمن را مثل يك حيوان درنده در نظر بگيريم و با طعمه اي او را از لانه اش بيرون بكشيم! ما اسكله اَلبكر و اَلاُميِه را مي گيريم و از آن به عنوان طعمه استفاده مي كنيم وقتي هم كه شناورهايشان براي تسخير اسكله ، از خور عبدالله بيرون آمدند ترتيبشان را خواهيم داد.»

ناوچه ها براي درگير كردن ترمينال هاي عراقي بايد در موقعيت هاي برنامه ريزي شده مستقر مي شدند. طبق طرح ، ناوچه «جوشن» بايد از چهار پنج مايلي شرق اسكله اَلاُميّه، اين سكو را زير آتش توپخانه قرار مي داد و ناوچه گردونه نيز در همان سمت و فاصله مناسبي از «اَلبكر» قرار مي گرفت. هلي كوپتري نيز از زواياي مختلف وظيفه ديده باني و همچنين تصحيح تير را بر عهده داشت.

در ساعت 00 /03 بامداد روز دهم آبان ، ناوچه جوشن ضمن تماس با گردونه و پيكان اعلام آمادگي كرد، ناوچه گردونه نيز پس از چند لحظه ، از جنوب سكوهاي نوروز به حركت در آمد و به فاصله مناسب به دنبال ناوچه جوشن به طرف سكوها حركت كرد. ناوچه پيكان نيز در ساعت 00/ 04 بامداد در بويه اروند رود به ناوچه هاي فوق پيوست و سپس ناوچه جوشن در سمت راست كانال منتهي به اروند رود به حركت در آمد . در همين حال، گردونه و پيكان ، پشت سر آن و در بين بويه هاي كانال اَلبكر و اَلاُميّه به حركت در آمدند. هلي كوپتر SH3D نيز كه تمامي شب را در سكوي اردشير باقي مانده بود، در ساعت 45 :5 به پرواز در آمد و با وجود وضعيت بد هوا ، در ساعت 15 :6 در صحنه عمليات ظاهر شد. در همين ساعت يعني حدود 15 :6 جوشن در شرق «اَلاُميِه» و گردونه در شرق «اَلبكر» و پيكان كه وظيفه گارد و كنترل هدفهاي سطحي و دريايي را بر عهده داشت ، در قسمت جنوبي اَلبكر موضع گرفتند.

كساني كه دريانوردي بر روي ناوچه را انجام داده باشند مي دانند هدفگيري در يك چنين وضعيتي ، به علت تكانهاي ناوچه كه بر اثر حركت امواج دريا صورت مي گيرد بسيار مشكل است. فرمانده جوشن با توجه به اين كه اجراي آتش در چنين وضعيتي هدر دادن گلوله ها بود، افسر توپخانه را احضار كرد و گفت:

«به نظر شما با اين وضعيت مي شود اسكله ها را مورد هدف قرار داد؟»

افسر توپخانه در حالي كه سعي مي كرد حرفهاي خود را با دقت ادا كند گفت:

«به نظر من نه فقط از اين فاصله بلكه حتي اگر فاصله خودمان را به نصف هم برسانيم ، اجراي آتش بي فايده است. »

فرمانده در حالي كه از تصميم خود اطمينان پيدا كرده بود، سرش را به علامت تشكر تكان داد و با تماسي كه با اتاق جنگ گرفت وضعيت دريا را گزارش كرد. فرماندهي اتاق جنگ با اطلاع از موقعيت ، به علت نامساعد بودن هوا دستور تأخير عمليات را صادر كرد.

 فرماندهي ناوچه پيكان با آگاهي از تعويق عمليات و باقي ماندن در محل مأموريت تا ابلاغ دستور بعدي ، احساس كرد مأموريت سنگين تري را بر عهده گرفته است و آن كنترل هوا و دريا مي باشد. لذا فرمانده پيكان دستورات لازم را به كليه پرسنل ابلاغ كرد. ولي هنوز صحبت هاي فرمانده ، از بلندگو به پايان نرسيده بود كه مسئول رادار در ساعت 15 :6 گزارش وجود يك هدف هوايي را داد:

«قربان يك هدف هوايي به ما نزديك مي شود.»

فرمانده با شنيدن اين خبر دنباله دستورات خود را اين چنين ادامه داد:

«در نظر داشته باشيد كه خود ما هم يك فروند هلي كوپتر در هوا داريم.»

«بله قربان!»

در اين موقع از طريق بي سيم ارتباط با هلي كوپتر برقرار شد:

«زنبق ، زنبق، فوراً موقعيت خودت را اعلام كن.»

زنبق بلافاصله موقعيت خود را اعلام كرد و فرمانده با قرار گرفتن در پشت بي سيم از زنبق خواست فوراً موقعيتش را 90 درجه به سمت راست تغيير بدهد. هلي كوپتر با انجام اين كار موقعيت خود را روشن كرد و بدين ترتيب معلوم شد هدفي كه گزارش شده اكوي ديگري است و چنانچه از طرف FAC تأييد نشود ، دشمن تلقي خواهد شد و از آنجايي كه جواب قطعي از FAC نرسيد هدف مورد نظر دشمن تلقي گرديد. بلافاصله طبق دستور فرمانده آژير مخصوص به صدا در آمد، ناوچه در حال جنگ قرار گرفت و قبضه ها آمادگي خود را اعلام و افسر جنگ افزار و فرمانده دوم آمادگي خود را به فرمانده گزارش نمودند. در اين لحظه با توجه به گزارش ديده بان مبني بر حالت خصمانه هدف (شيرجه) ناوچه سريعاً تغيير مسير داد و هواپيماي مهاجم را با توپ 76 ميليمتري سينه ناو درگير كرد. در همين حال هلي كوپتر SH3D كه در 6 مايلي شرق اَلبكر قرار داشت، سقوط يك فروند هواپيما را كه از قسمت بال چپ در حال سوختن بود و به فاصله كمي از او قرار داشت گزارش داد.

با اعلام اين درگيري به فرماندهي 421 و تأييد خلبان هلي كوپتر مبني بر سقوط هواپيما، FAC ناگهان اظهار داشت هواپيمايي خودي نيز در منطقه بوده است. با اعلام اين خبر هاله اي از نگراني ، چهره ناخدا و پرسنل را فرا گرفت ولي هنگامي كه تأييد شد هواپيماي ساقط شده ميگ 23 عراق بوده است ، شادي وصف ناپذيري وجود همه را پر كرد. سرانجام در ساعت40 :6

با بهتر شدن ديد ، فرماندهي ناوچه جوشن دستور اجراي آتش به سمت سكوي اَلبكر و اَلاُميِه را صادر كرد.

تيراندازي با استفاده از سيستم كنترل آتش و از فاصله 4 مايلي سكوي اَلاُميِه توسط توپ 76 ميليمتري سينه ، اجرا شد ولي پس از شليك هفده تير ، به علت بزرگ بودن هدف ، نتيجه مطلوب به دست نيامد و لذا اجراي آتش متوقف گرديد.

همزمان با ناوچه جوشن ، ناوچه گردونه نيز سكوي اَلبكر را از طريق سيستم كنترل آتش و با توپ 76 ميليمتري درگير كرد و به علت بزرگ بودن هدف و حركت امواج دريا، فاصله خود را به تدريج به 2 مايل تقليل داد و از طريق چشمي ، هدف را درگير كرد، به طوري كه جمعاً 79 گلوله به سكوي اَلبكر پرتاب شد و خساراتي به آن وارد آمد.

ناوچه پيكان كه در جنوب سكوي اَلبكر وظيفه گارد و كنترل هدفهاي سطحي و دريايي را به عهده داشت ، تقاضا كرد كه وارد عمليات شده و جايگزين ناوچه گردونه شود. پس از موافقت با اين پيشنهاد ، تيراندازي پيكان به سوي اَلبكر آغاز شد و سرانجام ، سكو به كام آتش فرو رفت. در ساعت 50 :7 پس از وارد شدن خساراتي به سكوها (خصوصاً سكوي اَلبكر) اجراي آتش قطع گرديد و پس از گزارش به 421 به دستور ناوچه جوشن، يگانها با سرعت 25 گره از منطقه دور شدند. در تمامي طول عمليات هلي كوپتر SH3D نيز به منظور تصحيح تير و به حالت آماده در صحنه عمليات به سر مي برد كه پس از انجام وظايف محوله ، سكوهاي مذكور را ترك كرده و در ساعت 8:25 در پايگاه هوا دريايي بوشهر به زمين نشست. تيم عمليات ويژه هم بلافاصله به نيروي رزمي 421 (اطلاعات) رفته و كليه عملكردها و اطلاعات جمع آوري شده را ارائه كردند.

چهره هاي تكاوران عبوس و گرفته بود و كسي با كسي حرف نمي زد. در اين ميان ، حرفهاي كيوان شكوهي مرهمي بود بر زخمهاي دل بچه ها:

«بچه ها ، در مأموريت هاي جنگي از اين اتفاقها زياد پيش مي آيد . شما هنوز مأموريتتان تمام نشده ، فعلاً دستور اين است كه به سكوي اردشير برويم . مسلماً تا مأموريت را انجام ندهيم به بوشهر بر نخواهيم گشت. هيچ بعيد نيست در اسكله اردشير پس از هماهنگي،

يگان شناور ديگري را مأمور اين كار بكنند و ما با جابجايي به روي يگان شناور ديگر ، به اين مأموريت اعزام شويم. من هم به شما اطمينان مي دهم كه اين مأموريت را من و شما انجام خواهيم داد ، منتهي اين را نمي شود يك شكست به حساب آورد، خود شكست هم يك تجربه و مقدمه پيروزي است. تجربه اي كه از آن شكست عايد شده، در جاي ديگر به صورت بهتر و بي نقص تر به اجرا در خواهد آمد.»

بچه ها از صحبت هاي كيوان شكوهي روحيه تازه اي پيدا كردند و كم كم خنده ها و شوخي ها از سر گرفته شد.

«بله قربان»

صداي بچه ها بود كه با هم و هماهنگ اين كلمه را ادا كردند.  

qيكي از مراحل با اهميت برنامه عملياتي ، به اهتزاز در آوردن پرچم جمهوري اسلامي بر فراز اسكله اَلبَكر و فيلمبرداري از آن بود كه بايستي انجام مي گرفت. در وسايلي كه به همراه پرسنل بود، پرچم سه رنگ جمهوري اسلامي قرار داشت كه با آرم لا اله الا الله و الله اكبر خودنمايي مي كرد. برافراشتن پرچم را ناويان «ناصري» به عهده گرفت. او سريعاً پرچم را به گردن بست و از دكل عظيم مخابراتي كه 420 پله داشت بالا رفت. ناصري احساس مي كرد اين صعود ، او را بر فراز قله فتح و پيروزي قرار خواهد داد و زحمات كليه بچه ها را به ثمر خواهد نشاند. اهتزاز پرچم مقدس جمهوري اسلامي ، نشانگر حاكميت مطلق يگانهاي دريايي ما بر منطقه و دفاع از حريم مقدس كشور امام زمان سلام الله عليه بود. از اين به بعد، دشمنان بايد به خوبي مي فهميدند كه هجوم ناجوانمردانه بر مرزها و امكانات سرزمين توحيد ، براي آنها بسيار گران تمام خواهد شد و عرصه ، عرصه جولان لاشخورها نيست. اكنون ناصري ، بر بالاي دكل قرار داشت. تازه فهميد كه از فرط عجله طناب پرچم را به همراه خود نياورده است. سريعاً دست به كار شد و با استفاده از چاقويي كه به همراه داشت ، قسمتي از كابل آنتن دكل را بريد و سرانجام پرچم جمهوري اسلامي بر فراز تأسيسات عراقي ها به اهتزاز در آمد. پس از اين كار نفس راحتي كشيد و نگاهي به اطراف انداخت . از آنچه در اطراف خود مشاهده كرد مبهوت شد. در پهنه آسمان و بر فراز خليج فارس درگيري هوايي يك فروند ميگ عراقي با فانتوم ايراني جريان داشت. و اين نبرد ، سرانجام به سقوط ميگ عراقي منجر شد. ناصري، حسرت يك دستگاه دوربين فيلمبرداري را داشت تا از اين صحنه واقعي فيلم بگيرد. لحظاتي بعد، آسمان كم كم خالي شد. ناصري نگاهي به ساحل عراق انداخت. يك فروند ناوچه در حال سوختن بود. فهميد از شكارهاي بچه هاي خودي است كه دمار از روزگار دشمن در آورده اند. با لبخندي كه حاكي از رضايت بود از پله هاي اسكله سرازير شد. فرياد صلوات و تكبير بچه ها، فضاي خليج فارس را عطر آگين كرد.

به پرسنل مستقر در سكو دستور داده شد كه با خالي شدن منطقه ، سوار پيكان شده و باز گردند. كليه وسايل به درد خور، به داخل پيكان تخليه شد. پرسنل ناوچه نيز در اين كار كمك كردند. هر قسمت كه تخليه مي شد، با مهمات عراقي ها منفجر مي گشت و يكي از چيزهايي كه عمليات را لذت بخش تر مي كرد همين مسئله بود.

بدين ترتيب اسكله اَلبكر ، بر اثر انفجارهاي پي در پي ، به كوهي از آهنهاي سياه تبديل گرديد و سرنوشتي مشابه اسكله اَلاُميِه پيدا كرد.